وضوی بی نماز!
موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو.
فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»
عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»
فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»
کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 59
کی با حسین کار داشت؟
یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
کتاب رفاقت به سبک تانک صفحه 84
نخلها هنوز ایستادهاند...
چه روز باشکوهی است سوم خرداد، روزها و شبهای منتهی به آن، سراسر خاطره و نیایش است و چه باشکوه که نخلها همچنان ایستادهاند. نخلها هنوز ایستادهاند تا مقاومت را به رخ تاریخ بکشند، کارون همچنان جریان دارد تا رفتن و پیوستن را متجلی سازد.
نخلها هنوز ایستادهاند تا ما بدانیم مردان و زنان این سرزمین چگونه از خود عبور کردند...
نخلها بیدارند و از راز و رمز شب، سنگر و سکوت و ستاره میگویند، نخلها ایستادهاند، خدایا ! فردا چه خواهد شد...
خدایا چه میشود اگر خورشید بر سرزمین طلایی "خرمشهر" فرود آید و بر دستان زنان و مردانش بوسه زند، سزاوارست اگر ماه بر پیشانی این سرزمین سجده کند.
خدایا سزاوارست اگر ستارهها یکی یکی بر زمین آیند تا در برابر عظمت فرزندان این خاک کرنش کنند.
روبروی مسجد جامع خرمشهر، ایستادهام چه رازها در خود دارد و چه سکوتی که سرشار از ناگفتههاست، چه ایثارها به یاد دارند، احساس میکنم دیوارهای مسجد نیز خاضعانه در برابر صبوری دادن سرزمین آتش و خون تعظیم میکند.
چه عظمت باشکوهی، چه لحظه فراموشنشدنی، و چه لبخند زیبایی است که روز و آفتاب بر شهیدان روا میدارند. چه زیباست شکوه باران که قامتش را برای شهیدان خم میکنند.
خدایا! کجایند آن مردان به ادعایی که از نور هدیه میچیدند.
کجاست فریاد الله اکبر مردان خدایی که قلب دشمن را میشکافتند.
خدایا! صدای گلوله رانشنیدهام، صدای زوزه خمپاره رانشنیدهام.صدای سوت نارنجک را نشنیدهام، رد گل آلود پای دشمن را ندیدهام اما به یاد دارم غارت خانه و کاشانه مردم را ... چگونه میتوان از ناجوانمردی سیمهای خاردار و میدان مین نگفت.
چگونه میتوان کتاب تاریخ را بست و نگفت که دشمن چگونه به خود اجازه داد شهری را ویران، مادری را منتظر و فرزندی را از خانهاش بیرون کند.
چگونه میتوان آرام نشست و بر سوگ "لالههای سرخ"با باران همراه نشد.
مبادا غافل شویم و روزمرگی ما را از حضور تاریخی خویش غافل کند .
هیچ پرسیده ای که عالم شهادت بر چه شهادت می دهد که نامی اینچنین بر او نهاده اند؟
راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کسی در هر زمان بدین صلا لبیک گوید، از ملازمان کاروان کربلاست.
پندار ما اینست که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آنست که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند .
آن آزادی که غرب می گوید « رهایی از هر تقید و تعهد » است و این آزادی که ما می گوییم نیز «رهایی از هر تعلقی » است .
امام(ره) به ما آموخت که انتظار در مبارزه است و این بزرگترین پیام او بود و پس از او اگر باز هم امیدی ما را زنده می دارد همین است .
زمان بادی است که می وزد هم هست هم نیست . آن که ریشه در خاک استوار دارند را از طوفان هراسی نیست . جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید . جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود .
هنر آنست که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند که چنین مرده اند .
ساحل را دیده ای که چگونه در آینه آب وارونه انعکاس یافته است ؟ سر آن که دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است .
پرستو را با گرما عهدی است که هر بهار تازه می شودوطن پرستو بهار است و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند .
ایندشمن با خیل عظیمی از آهن به مصاف ایمان آمده است و بچهها، همان بچههای محلهی من و تو، کشاورزهای روستا، طلبههای گمنام حوزهها، همان بچههایی که اینجا و آنجا در مساجد و نماز جمعه میبینی، همان بچهها در برابر تمامیت کفر و ماشین جهنمی جنگش ایستادهاند، و تو میدانی که پیروزی با کیست.
ای شقایق های آتش گرفته دل خونین ما شقایقی ست که داغ شهادت شما را بر خود دارد آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟ ...
ای شهید؛
ای آنکه برکرانه ی ازلی وابدی عالم وجود برنشسته ای دستی برآر و ماقبرستان نشینان عادات سخیف را نیز ازاین منجلاب بیرون کش.
عجب ازاین عقل باژگونه که ما رادرجست و جوی شهدابه قبرستان ها می کشانَد!
بقول شهید آوینی "پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند..."
مهمترین ویژگی دفاع مقدس از نگاه سرلشکر "قاسم سلیمانی"
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران با بیان اینکه دفاع مقدس موجب انقلاب بزرگ فرهنگی شد، گفت: اسلام و وجود اسلامشناسی همچون مقام معظم رهبری عامل پویایی انقلاب ایران است.
به گزارش حوزه دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، سردار سرلشکر "قاسم سلیمانی"، شب گذشته در جمع رزمندگان لشکر عاشورا و خانوادههای شهدا در تالار همایشهای مصلای امام خمینی(ره) تبریز در خصوص نحوه پرداخت به موضوع جنگ در آثار مختلف هنری تاکید کرد و گفت: درست است در فیلمها، کتابها و نوشتههایی مختلف به جنگ پرداخته شده است، اما باید اذعان کرد به مسائل زیربنایی جنگ تا به امروز آنطور که باید و شاید پرداخته نشده است.
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران تصریح کرد: اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی از جمله موضوعاتی هستند که به درستی تبیین نشدهاند، دفاع مقدس ما تبلور حقیقی و عینی اسلام ناب محمدی است که در هیچ جنگی نمیتوان نظیر آن را یافت و صاحبان آن جنگ هرگز نمیتوانند اذعان کنند معرف مذهبشان است.
وی افزود: اگر آمریکا با جریانات و جنایاتی که در عراق و افغانستان و جاهایی دیگر انجام داده بگوید رفتار آنان نماد مسیحیت است افتضاح بزرگی است، اگر رژیم صهیونیستی رفتار سربازان خود را معرف دین حضرت موسی(ع) معرفی کند شرمآور و توهین بزرگ به پیامبر خود کرده و یعنی افتضاحی که قابل طرح نیست.
سلیمانی تاکید کرد: اما وقتی به دفاع مقدس نگاه میکنیم میتوان اذعان کرد شیعه یعنی دفاع مقدس، اسلام یعنی دفاع مقدس و در این بین نماد تربیت اهلبیت(ع) کسانی چون مهدی و حمید باکری، تجلایی، شفیعزاده و امثال این شهیدان والا مقام هستند و از این رو مهمترین ویژگی دفاع مقدس ما نماد واقعی مذهب اسلام بودن آن است.
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران گفت: تمام صحنههای دفاع مقدس دلنشین بود و رزمندگان ما در برخورد با دشمن مانند دوران رسول اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) رفتار کردند و با تاسی به ائمه اطهار(ع) حماسهساز تاریخ اسلام و تشیع شدند.
وی افزود: در جنگ تحمیلی ملت ایران با مظلومیت تمام اما با اقتدار به اباعبدالله(ع) در یک طرف و ارتش تا بن دندان مسلح دشمن در طرف دیگر قرار داشت که فقط حجم کمکهای بلاعوض عربستان سعودی به صدام دو برابر حجم هزینههای ایران در دفاع مقدس بود اما ایستادگی و پیروزی در مقابل چنان ارتشی با اتکا به مذهب حاصل شد.
سلیمانی در ادامه به عنوان دومین نکته در خصوص ویژگی دفاع مقدس به تاثیرگذاری آن اشاره کرد و افزود: جنگ تحمیلی باعث تحولات بزرگی در جامعه ما شد و سبب انقلاب بزرگ فرهنگی شد که همه از جبههها به جامعه راه پیدا کرد و تاثیرات بزرگی در جامعه گذاشت.
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران گفت: جنگ تحمیلی در همه ابعادش ناب بود و رزمندگان و شهدای ما به درجه و جایگاهی رسیدند که علمای بزرگ ما به حال آنان غبطه میخورند.
وی افزود: انسان صالح و پاک وقتی در راس جایی قرار میگیرد، تاثیر و تحولات بزرگی را حاصل میکند و جامعه را عطرآگین میکند و تاثیرات فراوان به جا میگذارد.
سلیمانی در ادامه عامل تازگی و پویایی و فرسوده نشدن انقلاب را اسلام و وجود اسلامشناسی چون مقام معظم رهبری دانست.
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران گفت: در راس دفاع مقدس انسانهای صالحی بودند که میتوان اذعان کرد در اخلاق و شجاعت قله آنان شهید مهدی باکری بود تابع محض ولایت بود که ذرات نورانی امام راحل را گرفته و آن را منتشر میکرد.
وی در ادامه ویژگی مهم شهید باکری را این عنوان کرد که براساس تعالیم اسلام به معنی واقعی کلمه خودش را در درون خودش کشته بود و واقعا وی را باید مالک اشتر نامید یا به عبارتی شهید باکری، سلمان حقیقی بود که درونش مالک داشت.
سال 1336 ه.ش در یکی از محلههای مستضعفنشین شهر شهید پرور اصفهان بنام کوی کلم، در خانوادهای آگاه ، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.
از همان آغاز، کودکی باهوش و مؤدب بود.در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.
از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد ، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچهها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه ، به همراه پدر به مسجد محله ؛میرفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت ، اذانگو و مکبر مسجد شد و ...
برای دیدن ادامه مطلب اینجا کلیک کنید.
گوشه ای از سخنان شهید عزیز سردار سرتیپ پاسدار نور علی شوشتری:
دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم!
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد!
الهی نصیرمان باشد تا بصیر گردیم…
بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
خاطره ای از خواهر شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
من اقدس بابایی، خواهر شهید بابایی که چهار سال از ایشان بزرگتر هستم. شهید بابایی سومین فرزند خانواده ما بود. به دلیل اینکه همسر من در نیروی هوایی خدمت میکرد و همرزم شهید بابایی بود، ما ارتباط بیشتری با هم داشتیم و در پایگاههای مختلف مثل دزفول، شیراز و اصفهان و… با عباس رفت و آمد بیشتری داشتیم.
ادامه عاشقی راببینید
برای خواندن خاطرات بیشتر از این شهید کتاب پرواز تابی نهایت را دانلود کنید
در بحرانی ترین لحظات جنگ ،وقتی زمان لازم برای بریدن سیم های خاردار وجود نداشت، تنها گزینه ی پیش روی رزمندگان، قرار گرفتن یک نیروی داوطلب بر روی سیم های خاردار بود، تا سایر رزمندگان پا بر روی بدن او گذاشته و از سیم خاردار بگذرند.
«جلیل محدثی فر» به تاریخ اول شهریور 1342 در مشهد مقدس به دنیا آمد. جلیل در حالی که فرماندهی گردان یاسین لشکر5نصر را بر عهده داشت در دهم تیر ماه 1366 طی عملیات «نصر 4» ، در حالی که ذکر «یا زهرا(ص)» بر لب داشت، در منطقه عملیاتی«ماووت» خلعت شهادت پوشید. تربت این شهید در گلزار شهدای «بهشت رضا(ع)» بلوک 30 ، ردیف 80 ، شماره 12 قرار دارد.
اینترنت ملی
فیسبوک سیاه، دام جدید هکرها
شهادت علی اصغر حسین(علیه السلام)
سیر نمایشگاهی حجاب
تجربه ای زیبا با وبگردی در وبلاگستان امام صادق(ع)
شمر امروز
من یک بسیجیم
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1(سری دوم)
سیر نمایشگاهی حجاب در بیانات مقام معظم رهبری
سیر نمایشگاهی بیانات رهبری در رایطه با حجاب
به عمل کار برآید به اشک ریختن نیست
حماسه «نهم دی ماه» در کلام حضرت آیتالله خامنهای
اعجاز قرآن ، قسم به انجیر و زیتون ...
دیدار اعضای مجمع خیرین سلامت کشور با رهبر انقلاب
مجموعه چندرسانهای: «بیخواص»
بازدید دیروز : 508
کل بازدید : 665791
کل یاداشته ها : 462